دل نواز
آنقدر سکوت کردی تا عاقبت کلاغها تو راهم فتح کردند و هیچ فکر نکردی من به چه امید مزرعه دلم را به تو سپردم باز از کلاس اول درس خود آغاز کنیم درس بابا آب داد ،بابا نان داد را دوره کنیم یادمان باشد بابا سیب را از سینی بر نداشت بار دیگر سینی سیب را به او تعارف کنیم یادمان باشد مادر زیر باران آمدست پیکرش از خاطرات دیروز ترست از مادران خود بازقدر دانی کنیم دلشان را با دل خود پاسبانی کنیم از دارا و سارای کودکی خود یادی کنیم با اردک آنها اندکی آب بازی کنیم یادی از کتاب آن یار مهربان کنیم گرد تنهایی را ز پندهایش پاک کنیم یادمان هست جدا شد یکی چشمه از کوهسار بره گشت ناگه به سنگی دچار چشمه کوشیدن و کاویدن آغاز کرد آهنگ امیدواری را او برای ما اول بار ساز کرد شعر روبه و زاغ هم که یادش بخیر زاغ بیچاره چه بی موقع قارقار آغاز کرد یادمان باشد شاید روبهی هنوز هم در کمین ما هست داستان فداکاری ریزعلی یادش بخیر فانوس ریزعلی نمی دانم هنوز هم روشن است از چوپان دروغگو مان جه خبر شاید او امروز از دست ما حیرانتر است یاد آن لاک پشت و فداکاری اردکها بخیر لعنت باید کرد بر دهانی که بی موقع بازگشت درس دوستان ما یادش بخیر آن نانوا ،آن بنا ،آن دهقان پاک که اینک حتما مرده اند حسنک بیچاره هم که دیگر نمی دانیم کجاست بدست خود درختی می نشانیم یادش بخیر بپایش چوی آبی می کشانیم یادش بخیر میازار موری که دانه کشست یادمان هست نکند زیر دست وپای ما موری جان دهد باز باران با ترانه چه نمناک است هنوز هم خاطرش پند میداد زندگانی خواه تیره خواه روشن هنوز همزیباترست روزهای کودکی باز هم شیرین ترست دشت احساسش هنوز هم ساده تراست بیائید فراموشی را از ذهنمان بیرون کنیم گاه گاهی یادی از ایام دیرین خود کنیم کوچه باغ خاطره